بُت شکن!

ساخت وبلاگ
حالا که شناخت بیشتری از خودم پیدا کردم، می‌دونم که از زندگی هیچ چیزی جز خونه‌ای کنار آب تو شمال، اکیپی پایه، مادریِ دوتا دختربچه و کاری نیمه وقت برای گذران زندگی و سکوت و تنهاییِ شبانه نمی‌خوام. این نقطه مقصد منه.نه برای غربت ساخته شدم. نه رابطه‌ی بلند مدت. راستش هیچ نوع رابطه‌ای! از سلامت روانم اطمینان ندارم. مطمئن نیستم که اگر به این نقطه هم برسم، راضی خواهم بود و آرامش خواهم داشت یا نه. در کارم پیشرفت داشتم، عصبانی‌ام که مجبور به رها کردنش بشم. عصبانی‌ام که یک بار همه چیز رو رها کردم. راستش چندسالی هست که عصبانیت به بقیه احساساتم غالبه. مردم برای یه دختر عصبانی تره هم خورد نمی‌کنن. پس خیلی از انرژیم صرف خودخوری و مخفی کردن عصبانیتم کردم. ولی مردم برای دختر زیبا تره خورد می‌کنن، و پولدار. باید رو زیبایی کار کنم. چون عاشق به خدمت گرفتنِ مردمم. خودخواهم؟ بله! تا حد زیادی! از مردم سواستفاده ابزاری می‌کنم؟ بله! تا حد زیادی! نسبت به مردم بی‌تفاوتم و فقط به منفعت شخصیم فکر می‌کنم؟ بله! تا حدودی! به غیر از دخترم و خودم دیگه به کس دیگه‌ای اهمیت نمی‌دم؟ بله! تا حد خیلی خیلی زیادی! عوضی شدم؟ بله! اینطور فکر می‌کنم. نمی‌تونم به کسی اعتماد کنم و میل به استقلالِ کامل دارم؟ بله! خیلی زیاد! این رو پذیرفتم؟ بله! بله!راستش تنها دست آوردم تو این سی سال عمرم این بود که هر شِتی که هستم، همون رو پذیرفتم. باگ زندگیم رو پیدا کردم. پذیرفتم و میل به تغییر دارم. حتی اگر این تغییر منجر به رضایت و آرامش نشه.به هر حال گزینه‌ی پایانِ خودخواسته‌ی زندگی همیشه رو میزه و برای وقتی که دیگه چیزی معنایی نداره کاربد داره. این خودش یه نقطه‌ی امیده!خسته‌ام. فیزیکی خسته‌ام. بی‌تفاوتم. به دخترم سرشار از عشق و امیدم بُت شکن!...ادامه مطلب
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 20:36

از فکر کردن بهش هراس دارم. از تصور آینده‌ی حنا با این تصمیم به نفس‌تنگی می‌افتم. از مشورت کردن با آدمای دیگه در این باره وتحمل نگاه‌های عاقل اندر سفیهشون می‌ترسم. از اشتباه کردن می‌ترسم. از اینکه تاثیر مستقیم روی حنا داره می‌ترسم و احساس مسئولیت می‌کنم.ولی از مردگی و بی‌قراری بیشتر می‌ترسم.می‌خوام برگردم. جرئت گفتنش رو ندارم. جرئت فکر کردن به کِی‌اَش رو ندارم. جرئت عملی کردنش رو ندارم. جرئت نوشتنش تو جای پابلیک رو ندارم.ولی این تنها فکریه که باعث قرارم می‌شه.می‌خوام بعد از پاس، خونه‌ای لب ساحل بخرم اونجا تو کلینیک زیبایی‌ای مشغول شم و شاگرد خصوصی زبان بگیرم و اگه شد یه بیزنس کوچیک لوازم پزشکی با اروپا راه بندازم و هر روز شاهد درخشش پوست دخترم زیر تابش آفتاب ساحل باشم و شاهد خنده و زندگیش.البته که همه چیز دست من نیست. البته که از محیط هراس دارم و نگرانم.ولی حتی نوشتنش هم به دل بی‌قرارم قرار داد.اون تابش آفتاب. اون پوست درخشان. اون لبخند سرمست. مثلِ تابستون امسال. می‌خوام اون تابستون تبدیل به زندگی بشه. نه فقط اون تابستون بمونه. بُت شکن!...ادامه مطلب
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 53 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 15:31

هیچ حواست هست که خودت رو دوباره پیدا کردی خود جان!؟

هیچ حواست هست!؟

+هست! حواسم هست! هفت ساله که دارم دنبالت می‌گردم. هفت ساله که چنگ زدم به هر دری، بریدم از هر ریسمانی تا دوباره پیدات کنم. اینبار نمی‌ذارم از کفم بری خودجان! دیگه نمی‌ذارم.

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 38 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 15:31

عه! لکه ی شاتوت!

من کی شاتوت خوردم که ریخته رو پارکت؟

 

+گیلاس خریدی دیروز.یادت رفته هااا.. لکه ی اوناس بابا.

ارواح عمم!

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 67 تاريخ : شنبه 3 اسفند 1398 ساعت: 1:31

ما را جز خیالی آرام، طلبی نیست ز دنیا

 

+خیالت تا ابد آرام نخودکم

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 64 تاريخ : شنبه 3 اسفند 1398 ساعت: 1:31

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم!

تو را به جای همه سالیانی که نزیسته ام دوست می دارم!

 

+تو را برای دوست داشتن دوست می دارم.

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 68 تاريخ : شنبه 3 اسفند 1398 ساعت: 1:31

هااااااااای دنیا!

ما جهان سومی ها را تنها بگذارید با عقده ها و بغض هامان؛ با خشم ها و ترس هامان؛ با نگرانی های برای شما ناملموسِ دنیامان؛ با عقیده و سنت و خرافات هامان؛ با حسرت ها، کینه ها و محدودیت هامان..

همه را شنیدید؟

حال لطفی کنید و بروید و تنها بگذارید لبخندهای پر رمقِ دلیِ گاه به گاهمان را. تنها بگذارید لبخندهای زخمیِ نامفهومِ ما را از نگاه های پرسشگر و متعجبتان.

 

+ما از دنیای دیوانگانیم.از قماش مجنونان.

 

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 5 دی 1397 ساعت: 3:06

هی! دخترکِ قالب وبلاگ! 

بیا و یه امشب مرا سفت بغل کن

 

+چه کسی از تو به رازِ دلِ من نزدیکتر؟ هوم؟

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 5 دی 1397 ساعت: 3:06

تک شاخ: آروم از کنارش رد شو.. ولی ازش فرار نکن.اینجوری توجهش رو جلب میکنی. 

هیچ وقت از چیزی که حقیقیه فرار نکن!

 

+حالا با من بیا

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 5 دی 1397 ساعت: 3:06

بدین وسیله از شما دعوت می شود به آرامش و لبخند :)

 

 +به صرف مزه مزه کردنِ پیروزی و نوشیدنی، الکلی، وخنک، و تگری :)

+مَزه؟ چشمِ حسود و بخیل لطفا! از کاسه درآمده! یه چار پنج هفت هشت ده جفت! دستت درد نکنه :)

بُت شکن!...
ما را در سایت بُت شکن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khan-e-feragh بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 5 دی 1397 ساعت: 3:06